نوشته: آريوبرزن داريوش

 

..کسی که ترا آورده ، بتوميگويد برو...

سَنی گتيرَن ، سَنه دِيير گَت !! ، 1

 

بمناسبت 21 آذرماه 1325 روز رهائی آذرابادگان

 

آريوبرزن داريوش

اگردستم را قطع کنند، سند تجزيه را امضا نخواهم کرد محمد رضا شاه پهلوی

در تاریخ بیست و پنجم مهرماه  همان سال قوام السلطنه  برای انکه بتواند وزرای توده ای را کنار بگذاردبا تصویب پادشاه  از سمت خود استعفاداد و کابینهُ خود را منحل نمود . اما بلافاصله پادشاه قوام السلطنه را مجددا به نخست وزیری برگزید  واحمد قوام اينبارکابینه جدیدی بدون حضور وزراء توده ای تشکیل داد
 

پادشاه به هنگام شرفيابی نمايندگان فرقه دموکرات که باتفاق مظفر فيروز شرفياب شده تا تصويب خواسته های غيرقانونی شان را تقاضا نمايند، پاسخی بسيارجانانه داد وبه روشنی و صراحت گفت :

" اگردستم را قطع کنند، سند تجزيه آذربايجان را امضا نخواهم کرد."

 

 چه مصيبت بار است ، که ملتی تاريخ خويش را به کناری نهد . تا زمانهای بسياربر آن بگذرد ونسلهای آينده اش ندانند که بر سرزمين اجدادی شان چه گذشته است. چه حماسه هائی خلق وچه خيانتها به بهانه ميهن پروری ، مردم دوستی و آزادی خواهی توسط سرسپرده گان و فرمانبُرداران اجنبی و شب پرستانِ سياه دل به نام خدمت به خلق بانجام رسيده است.  ...وپلشت تر آنکه ، ناآگاهی ، بی اخلاقی ها و منفعت طلبيها سخيف عده ای بی وطن، موجبی گردنند که آنان باز به اشارت اربابان چپ وراست شان در انديشهُ تکرارهمان قصه های مصيبت بار،همان خودمختاری طلبيها ، آزادی خواهی های کذائی واستقلال طلبی های آنچنانی بر آيند.

 دراين باره بزرگی گفته است: ... اگر تاريخ بما تجربه نيآموزد، براستی به چه کار ميآيد؟.

*****

فرارسيدن ماه آذر در هرسال يادآور وتداعی کنندهُ خاطراتی تاريخی و بسيارپرمخاطره آميز در تاريخ معاصر ميهنمان ايران است. و از آن ميان روزی بياد ماندنی درسال هزارو سیصدو بیست پنج خورشيدی که مصادف است با روز رهائی ونجات خطه زرخيز و مردپرورآذرابادگان ازسُلطه اجنبی پرستان و دشمنان يکپارچگی و تماميت ارضی ايران ، که دراذهان همه دلاوران ميهن پرست وسربازان ايرانی نژاد بعنوان روزپيروزی وطن پرستان ، نقشی جاودانه بسته است.درخصوص اين روز بيادماندنی ، سخنهای بسيارو خاطراتی فراموش نشدنی و مُستدل از سوی شاهدان ، بيان ، نگاشته و منعکس گرديده است ،اما درخصوص علل وعوامل رهائی آذرپادگان ازقيدحکومت شوروی ساختهُ پیشه وری2 و ميرجعفر باقراف3 بايد بچند عامل اثرگذار در آن برهه از زمان ، که بگونه ای ر مُکمِل موجبات پيروزی وطن پرستان ايرانی و طرد سياه دلان جدائی طلب و اجنبی پرست  را فراهم نمود توجهی راستين بشود.

 بنظر نويسنده ، پارامترهای درحصول به آزادی خطه زرخيزآذربايگان ورهائی اين منطقه از يوغ بيگانگان و عُمال جيره خوارشان ، تاثيری بس موثر وسزاوارانه داشته اند. که اينک ميتوان به پنج مورد قابل توجه درآن ميان نگاهی کوتاه نمود.

 1 ـ نقش اثرگذار مردم آذربايجان در رهائی ازتوطئه های فرقه دموکرات:

 نخستين نيروی اثرگذارو کارا که در انجام مقاومت پايدار، کوشنده گی در ممانعت از جدائی اين خطه زرخيزاز کشور وحصول به آزادی ، نقش موثرو مهم مردم غيورو شجاع آذربایجان در اين ميان بوده است. عليرغم  تمام پروپاگاندها وسو تبلیغات وسيع دارودستهُ پیشه وری ، حزب دموکرات آذربايجان  و دستگاههای امنیتی ، نظامی و تبليغاتی حکومت اشغالگرشوروی وانجام فشارهای گوناگون سياسی اجتماعی ، کُشت و کُشتار و غارت اموال مردم  توسط مشتی رجالهُ غارتگر، بنام فدائی ، ملت اصيل،ساکن در شهرهای اشغال شده  هرگزتسليم فشار، حيله ودسائس آن فريب کاران نگرديدند. مردم هيچگاه تن به پذيرش وطن فروشان نداده وبا اجانب و عُمال خودفروخته آنها همکاری و همدلی ننمودند. کارزار تاريخی مقاومت ملی مردم پرخون و دلاور آذری دردوران اشغال و دربرابر اجنبيان و نوکران گرگ صفت آنان حماسه هائی آفريده است که درتاريخ پرفراز و نشيب سرزمين بابک و زرتشت جاودانه وابدی گشته است. در يادآوری اين شجاعتها ، ابتدا بايد به حماسه آفرينی مردم زنجان و عشايرايلاتِ شاهسون،افشاروذوالفقاريها درآبان ماه 1325 وهمکاری آنان با نيروهای ارتشی درسرکوب فدائيان حزب دموکرات که اين شهر را به هرج و مرج و آشوب کشانيده، به کشتار،قتل، دزدی و جنايت دست زده وباصطلاح «زنجان خونين»4 آفريده بودند،اشاره نمود.دلاوريها و دليری مردم تبريزدرطول ايام اشغال وبويژه طغيان آنان درروز بیست ویک آذر1325و همبستگی وسيع شان در طرد اعوان وانصاربيگانگان واقعاً بياد ماندنی است.

 

اين اقدامات ملی درنهايت اسباب برچيدن بساط حکومت پوشالی باصطلاح فرقه دموکرات را در آذربايجان فراهم آورد. پس از اعلام رادیوی دولتی ایران مبنی بر حرکت نيروهای ارتش شاهنشاهی  برای برقراری نظم در استانهای 3و4 وکردستان برای دستگيری متجاسرين  وخائنين و پیش از رسیدن ستونهای نظامی اعزامی به منطقه ،  خود مردم آن خطه ، سراسر استان را از وجود گروههای طرفدار فرقه پاکسازی نموده بودند. اين اقدامات بشدت و حدتی بانجام رسيده بود که رهبرانی همانند  پیشه وری ـ غلام یحيی ـ پادگان وگروههای همراهشان  همان شب بیست آذربيست و پنج وبا غارت اموال عمومی همچون دزديدن نقدينگی بانکها ، پس اندازهای مردم واسلحه مهمات ارتش ايران وازترس لهيب آتش خشم مردم دلاور آذربايجان که نسبت به وطن فروشان و نوکران بيگانه مبذول ميداشتند، از گذرگاههاي مرزي جلفا، خداآفرين، پيلهسوار و آستارا گذشتند و به آنسوی ارس متواری شدند. اين آخرين دست نوازشی بود که کرملين با باز گذاشتن مرزهای خود برسرسرسپردگان خائن و مزدورش کشيد تا خودمختاری خواهان، حاميان پيوستن آذربايجان جنوبی به شوروی وهرزه سرايان " مرگ هست  بازگشت نيست." قبول کنند که دربرابر خشم  وخروش توفنده ملت ايران ، وطن فروشان هم "مرگ" را پذيرفتند و هم "بازگشت"را.

 

 برابر اسناد موجود، ساعت هفده روز بيست و هشتم آذر، مرزهای بين المللی از سوی دو کشوربسته شد. برپايهي آمار مرزباني شوروي، در اين مدت يکهفته (28-21 آذر 1325) ، 5784 نفر ازايادی و سرکردگان فرقه از مرز گذشتند . با وجود ممنوعيت اعلام شده پس از آن تاريخ، باز هم عدهاي ازاعضای حزب پوشالی دموكراتآذربايجان، از مرزعبورکرده اند. بنحوی كه در سال  1333، امار تعداد فراريان به 9022 نفر رسيد.

 ازجمع كساني كه از اواخرسال 1325 به شوروي پناهنده شده بودند، ، 1097 نفربه علت مقاومت و مخالفت با عملکردو رفتار مقامات جمهوری باصطلاح آذربايجان «اران» و يا اظهار تمايل و درخواست بازگشت به وطنشان ايران وسيلهي سازمان امنيت «جمهوري آذربايجان شوروي»، به زندان افكنده و به تبعيد فرستاده شده اند.

 

اقدامات سياسی احمد قوام « قوام السلطنه» نخست وزير:

دربحبويه  انتخابات مجلس چهاردهم ، بحرانهای بيشمارناشی ازاشغال مملکت توسط بيگانگان ، تشنجات و آشوبهائی که حزب توده درکشور ايجاد مينمود و همچنين شورش قشقائيها و محمدرشيد بانه ای « همه رشی خان» درکردستان و درکشاکش همهُ اين معضلات و نابسامانی ها ، به اشاره ژوزف استالين وبا اغتنام از فرصت اشغال نظامی ايران، کرملين تقاضای دريافت امتياز نفت شمال رابعنوان مشگلی جديد برای دولت ايران مطرح نمود.

 

تقاضای مشابه دولت آمريکا و شرکتهای انگليسی موجب گرديد ، تا ساعد نخست وزير با تشکيل کميسيونی درخصوص مساله نفت در27 مهرماه 1323 اعلام نمايد: "..تا پايان جنگ هيچ امتيازخارجی درخصوص نفت اعطا نميشود." دولت شوروی که اين تصميم راردپيشنهاد خود تلقی نموده بود شروع به توطئه نموده و با عامليت حزب دست نشانده خود وبا حمايت نيروهای شوروی تظاهراتی تهديد آميز برگذارنمود. بهرتقدير بدون توجه به فشارهای مسکو و حزب توده ، ايران حاضربه اعطای امتيازنفت نشد و کافتاردزه جانشين کميسرخارجی شوروی با نااميدی تهران را ترک نمود.

 

پايان جنگ خانمانسوز دوم در روز هيجدهم ارديبهشت 1324نويد اميدی برای ايران بود که با خروج اشغالگران بتواند به حل نابسامانيها و نوسازی کشور بپردازد. اما استعمارگران فاتح برای کشورمان خواب ديگری ديده وبايجاد تشنجات و بی نظمی های بيشماری در سراسر کشور همچون قيام افسران توده ای درخراسان  ،تدارکات فراوان برای ايجاد احزاب جدائی خواه دموکرات در آذربايجان و کردستان و جمع آوری فرصت طلبان و مهاجرين توسط عوامل ارتش سرخ در آذربايجان ، وقايع کارگران در اصفهان ، شورش بختياريها و اکراد همگی موجب شد تا پس از روی کار آمدن دولتهای مختلف و بالاخره سقوط حکومت 19 روزه ابراهيم حکيمی شهرميانه سقوط کرده و توسط حزب دموکرات اشغال گردد.

 

تلاش حکومت و ارتش برای گسيل نيروبه آذربايجان درشريف آباد  قزوين وسيله نيروهای شوروی و ممانعت آنها خنثی گرديد. بدنبال سقوط دولت حکيمی دربهمن 1324 احمد قوام  با رای اکثريت و از جمله رای مثبت دکترمحمد مصدق که هيچکس جز خودش و هيچ عقيده ای جز نظرات سياسی خويش را قبول نداشت و صرفاً به اين دليل که "قوام تنها شخصيتی است که قادر است با روسها مذاکره نمايد."  به نخست وزيری منصوب و پس از تشکيل کابينه به مذاکره با مقامات کرملين مشغول شد.

 

البته نبايد ازنظر دور داشت که درآن ايام روسها فقط تمايل داشتند با احمد قوام درخصوص مشگلات ايجادشده بين دو دولت مذاکره نمايند وازطرف ديگرقوام السلطنه دربين رجال برجسته وزارت خارجه آمريکا در آن دوران نيز از ارزش و اعتباری بالا برخورداربود.روابط حسنه او با سردمداران حزب دموکرات آذربايجان و کردستان و داشتن اکثريت طرفداران درکابينه و سرپرستی دو وزارتخانه مهم خارجه و کشور دردست خود موقعيتهای والائی در آن زمان برای نخست وزير بود که انجام سياستهای وی را بسيارتسهيل مينمود.  اقدامات موثر سياسی احمد قوام نخست وزیردرآن دوران که با درايت و کاردانی فراوان توانست بالاخره  استالين حيله گر را فريب داده و موفق شود نیروهای وابسته به سيدجعفر پیشه وری ، غلام يحيی دانشيان ، بی ريا وجعفرکاويان و اعوان و انصارشان را بی پشت و پناه ساخته، و ضربه نهائی رابديشان وارد و استانهای آذربايجان و کردستان را به مام ميهن بازگرداند، بسيارقابل توجه وخواندنی است. در اين راه يکی ازشرايط مساعد ديگر برای شروع اقدامات  دولت قوام مصوبه مجلس شورای ملی در هنگام نخست وزيری دولت صدر بود  که برابر آن مقررگرديد ،  تا هنگام حضورنيروهای خارجی در ايران ، انتخابات دوره جديد مجلس شورای ملی برگذار نگردد.  نخست وزير ، پس از انجام مذاکرات بيشمار و دو روز بعد از این اينکه پيش نويس قرارداد شرکت مختلط نفت ایران  وشوروی معروف به قرارداد (قوام ـ سادچيکف)5 به امضا نمایندگان هر دو کشوررسید ، فوراً اقدام به تنظیم و عقد موافقت نامه ( خروج نیروی ارتش روسيه شوروی از مناطق شمال و شمال غرب ایران) پرداخت و با انجام اقداماتی ماهرانه و سیاسی فعاليت  برای حل مسئله آذربایجان و کردستان را آغاز نمود .

 

 در اين راه اوابتدا برای انکه حزب توده رافريفته و از تند رویهای معمولش باز داشته وبخود مشغول کند ، تا از اقدامات ضدملی و توطئه گرانهُ آنان در مسئله آذربايجان بکاهد .  کابینه خود را با موافقت (پادشاه) ترمیم وسه نفر از سران آن زمان حزب توده« دکتر مرتضی یزدی ـ ایرج اسکندری ـ دکترفریدون کشاورز»  را بعنوان وزرای جديد« بهداری ـ بازرگانی و پيشه و هنر ـ فرهنگ» وارد کابينه خود نمود. و پس از بازگشت از شوروی ، عملاً وبا استفاده از عوامل حزب خود در مجلس « حزب دموکرات ايران» مانع از تصویب لایحه اعطا امتياز نفت شمال (قرارداد شرکت مختلط نفت ایران  وشوروی) به روسها گرديد، او به شريعت زاده رئيس فراکسيون  حزب خود و ديگر نمايندگان در مجلس شورای ملی گفته بود:

 

"که در موقع طرح لایحه اعطا امتياز نفت شمال به روسيه آنها حتماً بايد بهنگام رای گيری ، رای کبود به لایحه بدهند و آنرا رد نمايند.".

 

با اين تدبيرودرنهايت خروج نيروهای اشغالگر، جو سياسی درکشور بصورتی محسوسی آرام گرفت ودیگر دغدغه ای آنچنان  از حضور نیروی شوروی در کشور وجود نداشت. لذادر تاریخ بیست و پنجم مهرماه  همان سال قوام السلطنه  برای انکه بتواند وزرای توده ای را کنار بگذاردبا تصویب پادشاه  از سمت خود استعفاداد و کابینهُ خود را منحل نمود . اما بلافاصله پادشاه قوام السلطنه را مجددا به نخست وزیری برگزید  واحمد قوام اينبارکابینه جدیدی بدون حضور وزراء توده ای تشکیل داد.

 

اودر زمينه خروج نيروهای اشغالگرارتش سرخ ازکشور ، اعتبار سياسی اش را در پای تامين مصالح کشورش فدا نمود. اگرچه مخالفان قوام براين عقيده اند: " که قصد باقراُف درنهايت تجزيه آذريايجان ايران وتشکيل دولت بزرگ (آذري) خود ، يعنی دولتي که گستره جغرافيائی آن تا جاده قزوين ـ تهران ميرسيد بود.و بريادر اين ميان ميخواست بخشي از آذربايجان شوروي را به گرجستان ملحق بنمايد. منافع انجام  اين دو تغييربزرگ، افزون برامکان دستاندازي به نفت ايران، قدرت آن دو رهبر را در کميته مرکزي اتحاد جماهير شوروي و قدرت کشور شوراها رادر جهان بسيارافزايش ميداد. که تهديد هری ترومن، استالين را ناچار از لغو برنامهاش درخصوص ايران نمود." وبااين دلائل بی پايه آنها مدعی اند که " مذاکرات شوروي با قوام در مورد فرقه دموکرات آذربايجان جز صحنه سازي آبرومندانه براي خروج ارتش شوروي از آذربايجان نبود."

 

اما ما اينک بدرستی ميدانيم که اعمال و اجرای سياستهای موفق  قوام نخست وزيريکی از عوامل پيروزی درنجات دو استانهای 3و4 و کردستان بحساب ميآيند.  بدون ترديد قوام السلطنه از سیاستمداران برجسته و از تاریخ سازان ماندگار دوران معاصر ایران خواهد بود.

 

3 ـ  اقدامات برجستهُ مقامات دولت وقت امريکا درخروج ارتش اشغالگرشوروی:

عامل بسيار تاثيرپذيرو کارساز ديگردربازگشت استانهای آذربايجان و کردستان بمام ميهن اقدامات بموقع سياسی پرزيدنت هری ترومن رئیس جمهوری وقت امریکا بود. که با صدور اعلاميه ای شديد اللحن در تاریخ اول فروردین هزارو سیصدو بیست وپنج ازدولت شوروی مصراً خواست تا به کليه تعهدات خود پايبند و ايران را از نيروهای خود فوراً تخليه نمايد. پيرامون اولتيماتوم ترومن به استالين بايدگفت که چند ساعت پيش از امضاي قرارداد موسوم به ( قوام ـ سادچيكف) و در شب پانزده فروردين 1325 يعني در بين ساعات 21 تا 23 بوقت مسكو، سفير جديد آمريكا ژنرال بدل اسميت (Bedell Smith) با استالين در كرملين ديدار كرد و پيام تهديدآميز (اولتيماتوم گونه) ترومن را شفاها به او رسانيد.

 

به قرار، متن اين پيام تاثيربسيار تعيينكنندهاي در مذاكرات قوام با سفير شوروي گذاشته بود. سفير جديد آمريكا در خاطراتش، كه چند سال پس از آن رويدادها منتشر شده است، روايت خود را از انتصابش به سفارت در مسكو، آموزش ويژهاي كه براي انتصاب اين سمت ديد، ديدار با پرزيدنت ترومن، و سرانجام ملاقاتش با استالين را با دقت نظامي برای خواننده تشريح ميكند، شرحی كه، در كنار شهادت سناتور هِنري جكسون در اين باره، بهترين سند موجود در مورد تهديد استالين توسط پرزيدنت هری ترومن است.درپی اين مانورها و اقدامات سياسی نخست وزيرو فشاردولت امريکا، دولت جماهير شوروی درنيمه فروردين همين سال (1325)  نیروی نظامی خود را از کرج  وقزوین  وشاهرود فراخواند  وباانجام این اقدامات ميخواست عملاً نشان دهد که مشغول تخلیه ایران میباشد.

 

دراين رابطه جالب است که به خاطرات ميرحسن سيداُف منشي دفتر باقراُف دراينخصوص توجه نمائيد. او مينويسد:  "ساعت 2 پس از نيمه شب «پنجم آوريل» زنگ تلفن ام به صدا در آمد. دستيار استالين پاسكربيشف پرسيد: «باقراُف كجاست؟ نيم ساعتي است كه نميتوانم او را پيدا كنم. لطفا او را پيدا كنيد و به او بگوييد فورا به استالين تلفن كند." بلافاصله، من با باقراُف در زاغولبا «محل ويلاهاي ييلاقي سران حزب در كناره درياي مازندران» تماس گرفتم، واو را در اين باره مطلع گردانيده، و خواهش كردم كه فورا به شهر بيايد. نيم ساعت بعد اتومبيل باقراُف در برابر در ورودي توقف كرد. . . او سخت مضطرب بود. . . باقراُف گوشي را برداشت و خواست كه او را با مركز تلفن كرملين متصل كنند. بعد از چندی استالين پاي تلفن آمد، و بيمقدمه گفت: «ما ناچاريم نيروهايمان را از ايران بيرون ببريم؛ پيشنهاد خودتان را در مورد اينكه چه بايد كرد فوراً ارائه كنيد! . . ».

 

باقراُف در اين هنگام با لحني بسيار ملتمسانه از استالين تقاضا ميكرد كه او اين كار (تخليه ايران) را انجام ندهد و ادامه داد: "كارها در آنجا دارند رو به راه ميشوند؛ تمام كارهايي كه انجام دادهايم به هدر خواهند رفت." با اين تصميم جنبش و اين كار عظيم تاريخي ملت ما محو و نابود خواهد شد." لكن استالين بر سر حرف خود باقي ماند. باقراُف دو بار ديگر مصرا از استالين تقاضا نمود، نيروهاي شوروي را از (آذربايجان) ايران خارج نكند.

 

در پايان اين گفتگوها كه جمعاً بيست دقيقه بطول انجاميد، استالين در آخر گفت:"اين يك دستور است و بايد اجرا شود!... ما نميتوانيم جنگ ديگري را آغاز كنيم."6 اين جمله آخر استالين دقيقا نشانگر آنست كه وي يا ميبايستي پروژه بريا ـ باقراُف براي تجزيه آذربايجان را رها و يا از آن حمايت کرده و خود را براي جنگ با آمريكا آماده سازد، انهم با آمريكايي كه اكنون دارای بمبهای اتمي سهمگين و آنها را ترومن بهوسيله گروميكو و بدل اسميت قبلاً به رخ استالين كشيده بود.

 

  نقش ارتش شاهنشاهی ايران درنجات آذرابادگان:

بدبختانه بـا شروع جنگ دوم جهاني وسپس اشغال ايـران عليرغم اعلام بيطرفی از طرف قواي متفقين، اين ارتش اشغالگر شوروي بود که از تخليه استانهای شمالی کشورمان استنکاف و بـا همکاری حزب ضد ايرانی توده به سو اقداماتی از قبيل ، تبليغات، حمايت و پروپاگاند سياسی بمنظور گسترش ايدئولوژی كمونيستي مبادرت و تواماً دراستانهای آذربايجان و کردستان وبقصد تجزيهي اين دو استان از ايران به تشكيل «فرقهي دموكرات آذربايجان» و « فرقهي دموكرات کردستان» برهبری عواملی خائن ودست نشانده بظاهر ايرانی اقدام نمود.

 

توطئه ها و نفوذ حزب توده در ارتش نيز موجب شده بود تا وقايعی چون قيام افسران درلشگرخراسان وفراربعضی ازافسران نيروی هوائی مانند ستوان زربخت و جودی با هواپيما های ارتشی به آذربايجان ، تشکيل هسته های اوليه فرقه را فراهم و علی الظاهر آنان راهمانند يک مجموعه مردمی و ملی در اذهان مردم جلوه گر نمايند.در ادامه اين تلاشها دولت اشغالگر روسيه در تـاريخ 21 آذر سال 1324 خورشيدي بـاکمک عوامل و مزدوران داخلی خوداز جمله سرتيپ درخشانی فرمانده لشگر آذربايجان7 اقدام به خلع سلاح لشگرتبريز نمود تا راه را برای تشكيل حكومت خود مختار آذربايجان وکردستان  وسپس پيوستن  آن خطه به «جمهوري آذربايجان شوروي» بسهولت فراهم نمايد.

 

همانگونه که در بالا ذکرشد در تشكيل اين حكومت پوشالی اكثريت قريب به اتفاق مـردم آذربايجان كوچكترين دخالتي نداشتند. واين فقط قصد دولت وقدرت ارتش متجاوز اتحاد جماهير شوروي بود كه توانست به دست تعدادي از افراد بيوطن  و خود فروخته و همچنين عدهاي از افراد ستون پنجمش به نام مهاجرين قفقازي يك حكومت ضد مردمی و غير ايراني را در تبريزبه وجود آورد. اما در روز اول آذر 1325خوشبختانه و بـا مساعد شدن شرايط سياسي ، فرمان پادشاه، فرمان حركتِ ستونهاي نظامي به زنجان را صادر واحمد قوام نخست وزير در اعلاميهای 8 گسيل نيرو به زنجان را به آگاهي همگان رسانيد وبلافاصله حركت نيروي نظامي ارتش شاهنشاهی ايـران به سمت آذربايجان آغاز گرديد، در اين ميان اگرچه همه چيز براي گسيل نيرو به آذربايجان ، آماده شده بود و روس‎ها، فرقه‎ي دموكرات آذربايجان و کردستان را با وعده‎ي شركت مختلط نفت ايران و شوروي ، معاوضه كرده بودند اما آنها هنوز ، مترصد بودند كه شايد بتوانند بدون متحمل شدن هزينه ای ، امتيازات ديگری  به دست آوردند .

 

با آشكار شدن خبر اعزام نيرو به آذربايجان ، روز پنجشنبههفتمآذر ماه1325 (28 نوامبر 1946) ، سادچيكف سفير شورويدرتهران بهديدار قوامرفت. وياز طرفدولتشورويبهعنواننصيحتدوستانهبه قوام اظهار داشت: " كهاعزامقوا از تهران، چهدر داخلهيآذربايجانو چهدر سرحداتمجاور با روسيه... ، ممكناستتوليد اشكالاتی برای دولت ايراننمايد" .9  اما احمد قوام ، به عنوان يك سياستمدار پخته و توانا كه توانسته بود ، سياست اتحاد شوروي را در ايران به انفعال بكشاند ، خوب مي‎دانست كه دولت مزبور ، چشم طمع به امتياز نفت شمال دارد وخوشبختانه آذربايجان را رها كرده است. ولذا اينک تلاش مذبوحانه ای مينمايد كه شايد بتواند ، چيزي بيش‎تر از امتياز نفت ، به دست آورد . از اين رو، نخست وزير به اين نتيجه رسيده بود كه ديگر نياز‎ي به اعمال سياست مخفی کاری و پنهان كاري با روسها وجود ندارد.  10  آنگاه که شوروي، تصميم گرفت آذربايجان را رها كند... قوام كه از دست همکاران توده‎اي‎اش آسوده  شده بود ، نقاب طرفداري از شوروي را از چهره برداشت . و بدينسان، با وجود « نصيحت دوستانه» ي سفير اتحاد شوروي در تهران ، مبني برعدم گسيل نيروهاي نظامي به آذربايجان ، اعلام كرد: "دولتدر تصميمخود مبنيبر اعزامقوا تغييری ندادهو قريباً قوايكافيبهتبريز فرستادهخواهد شد و چونمتصديانامور آذربايجانبا اينتصميمجداً مخالفاند، و امکان مبارزهو زد و خورد پيشخواهد آمد . بديهياستتا قوايمورد اطمينانبهآذربايجاننرسد ، انتخاباتآنجا ، بهصورتقانونيانجامنخواهد شد و دولتبرايبرقرارياقتدار خود در آذربايجانو در اجراياينتصميممقاومتخواهد كرد و چنانچهاز طرفسفيركبيردولت شوروي، نصيحتدوستانهبهتهديد و فشار نيز تبديلشود ، دولتتصميمخود رامُصراً اجرا خواهد كرد ."11

 

دربررسی مسئله آذربايجان نکته قابل توجه که بسيار دقيق و قابل تعمق است انستکه ، عده ای بر اين انديشه اند که حل آن معضل ملی رابطه مستقيم با خروج نيروهای شوروی از آذربايجان داشته وبا انجام اين امر همهُ مُشگلات فيصله يافته و ورود نيروهای ارتش ايران يک عمل صرفاً نمايشی و سمبوليک بوده است. اين انديشه بکلی نادرست، حاصل بی دقتی دردرک وقايع تاريخی در آن زمان است .نبايد از نظردور داشت که حضور نيروهای شوروی در ايران البته مانع اعزام و گسيل نيروهای ارتش شاهنشاهی به آذربايجان بود ، وبا خروج آنان فقط مانع مذکور از جلوی ارتش ايران برداشته شد ، بدون آنکه موجوديت و ريشه فرقه پوشالی دموکرات درآذربايجان کنده شود. روسها درآنزمان اساساً در اين انديشه و مقصود بودند ، که اگر در اثر فشارهای آمريکائيها مجبورند به حضورنظامی شان در ايران خاتمه دهند، اما باتحکيم و پشتيبانی فرقه دموکرات در آينده بايد موقعيت سياسی خود را تداوم بخشند.

 

همانطوريکه ميدانيم نيروهای نظامی شوروی در ماه فروردين 1325  اقدام به تخليه خاک ايران نموده ودرروز19 ارديبهشت همان سال کلاً به حضور اشغالگرانه نظامی خود خاتمه دادند . واما ارتش شاهنشاهی ايران در نيمه دوم آذر ماه ( حدوداً هفت ماه بعد) به خطه آذربايجان گسيل داده شد.سئوال اصلی اينجاست ، اگرنيروهای اشغالگرروس فقط مانع اعزام نيروهای مسلح ايران به آذربايجان بود چرا ارتش ايران در اين فاصله هفت ماه بصوب آذربايجان حرکت ننمود؟در اينجا بهتر است اينگونه توضيح داده و يا سئوال شود: آنانکه بر اين نظر پای ميفشارند و ميگويند کار ارتش فقط سمبليک بوده و فرقه چيها با ارتش اشغالگر رفتند،چه پاسخی بر اين سئوال دارند ، که  پس چرا ارتش ايران 7 ماه بعد از خروج نيروهای ارتش سرخ از ايران به آذربايجان اعزام گرديد؟

 

5 ـ تدابيرو تلاشهای سياسی پادشاه دربازگرداندن استان آذربايجان به مام ميهن:

بسياری ازمخالفان پادشاه فقيد اعليحضرت محمدرضاشاه پهلوی ، که تمايلی به قبول اين واقعيت  ندارند، که نجات آذربايجان نيزمرهون ميهن پرستی اين رهبر ايران دوست و وطن پرست است ، بارها درمقالات و نوشتارهای خود "شکست عمليات جدائی آذربايجان و کردستان را فقط نتيجه تلاشهای ديپلماسی آمريکا و انگلستان" و "خروج نيروهای اشغالگراز ايران را بمنزله پايان استقلال اين استانها " تلقی مينمايند.

 

دررابطه با حل معضلات آذربايجان و کردستان درسالهای 1325 ـ 1324و اهميت نقش پادشاه فقيد دراتخاذ روشهای کارآ و مناسب سياسی وبين المللی مانند گفتگوهائی با مقامات داخلی و بالاخص رئيس دولت «احمدقوام » ورايزنی باروسای دولتهای انگليس و آمريکا بمنظور ايجاد زمينه مناسب و فوری برای خروج نيروهای اشغالگرشوروی ازنواحی شمالی کشورو تدارک نقشه راه ، بسيار اثرگذارو تاريخی بوده است .بازگشودن جبهه دوم سياسی  بمنظور انجام يک کارزارمضاعف بر پايه پيشبردمذاکرات ديپلماتيک با دولت شوروی وشخص استالين به وسيله قوام السلطنه با مشاورت و هدايت پادشاه صحنه ديگری از انجام اين تدابير سياسی را نشان ميدهد.

 

خوشبختانه به نتيجه رسيدن اين کوششها ابتدا موجب گرديد که ارتش اشغالگر و متجاوز شوروی خاک ميهنمان را ترک بنمايد، اما تلاشها و کوششهای بعدی باقيمانده فرقه چی ها وديگر هم انديشانشان با کمک بعضی از عوامل هواخواه آنها در مجلس چهاردهم ، شاخص و نشانگر تلاش پيگير حزب جدائی خواه  دموکرات  آذربايجان برای پيشبرد نظرات پليدشان بوده است. اين فعاليتها به روشنی نشان مي داد که مقصود نهائی ، يعنی رسيدن به خودمختاری در آذربايجان و کردستان هنوز هدف اصلی آنها ميباشد. لذا محمد رضا شاه پهلوی پادشاه ایران فوراً طرح حمله نظامی نيروهای ارتش ايران به تبریزو پاکسازی همه شهرهای آذربايجان را با سپهبد رزم آرا وديگرفرماندهان تدارک دیده و بمورد اجرا قرار دادند.

 

صدور فرمان حرکت قوای نظامی ایران به سوی آذربایجان توسط پادشاه  وورود ارتش شاهنشاهی به شهر زنجان بارقه اميدی بود ، که همه جا با استقبال پرشور ، همياری و همکاری مردم و خوانین محلی و نیروهای مقاومت مردمی مواجه گرديد.

 

قبل از آن که این نیروها به تبریز برسند کار پاک سازی همه شهرها توسط مردم غیور آذرآبادگان اجرا شده ومردم بدست خود، عناصر خائن فرقه پوشالی دموکرات را به سزای اعمالشان رسانده بودند.  برای ارائه تصويرتلاشهای خائنانه و شرايط نامساعد آنروز لازمست توجهتان را به قسمتی از اظهارات آخوند شيخ حسن لنکرانی نماينده مجلس و خطاب به هيئت فرقه دموکرات که به منظور عقد موافقت نامه ای به تهران آمده بودند، جلب نمايم.  اودر اظهاراتش ميگويد : "... آقايان مفاد و مواد موافقت نامه ها آنقدرها مهم نيست، شما تفنگ را رها نکنيد که يک ملت چشم اميدش به شماست !!." البته اسناد سياسی منتشره درباره آن دوران بيانگر آنستکه اکثر خواسته های مهمی که مورد نظر فرقه بوده به تصويب قوام وهيئت دولت او رسيده بود تابدينوسيله ظاهراً اعتماد روسها را بخود جلب نمايد . اما تنها مسائلی که تصميم گيری درخصوص آنان برابر قانون اساسی در حيطه اختيارات پادشاه قرار داشت، مانند مسئله فرارافسران نيروهای مسلح از خدمات نظامی ، درجات نظامی اعطائی فرقه  به مهاجران ، فدائيان و کسانيکه در ارتش قلابی حزب  دموکرات بدون ضابطه عناوين افسری همانند سرهنگ و سرتيپ بخود داده بودند، و مسائلی مشابه به اتخاذ تصميمات مقتضی نرسيده بود.  درکميسيون متشکله که با شرکت هيئت دولت و نمايندگان فرقه و سپهبد فقيد حاجعلی رزم آرا به نمايندگی از سوی پادشاه برای رسيدگی به درخواستهای آنان تشکيل شد،  بدستور پادشاه سپهبد فقيد رزم آرا از قبول تقاضاهای غيرقانونی نمايندگان فرقه قوياً سرباز زد.

 

بيان اين مطالب صرفاً برای تشريح اهميت تصميمات پادشاه در رد آن مواردی است که قانوناً تصميم گيری نسبت به آنها در صلاحيت و حيطه اختيارات ايشان بوده است را روشن نمود.بديهی است آنگاه که پادشاه بهنگام شرفيابی نمايندگان فرقه دموکرات که باتفاق مظفر فيروز شرفياب شده تا تصويب خواسته های غيرقانونی شان را تقاضا نمايند، پاسخی بسيارجانانه داد وبه صراحت گفت : " اگردستم را قطع کنند، سند تجزيه آذربايجان را امضا نخواهم کرد."

 

آذرماه 2568 ـ تارنامه نگارنده : info@sarbazan.info This email address is being protected from spam bots, you need Javascript enabled to view it

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانويسها :

1 ـ دکترنصرت الله جهانشاهلوی افشار درآخرين صفحات کتاب "ما وبيگانگان" روزهای آخررا جنين حکايت ميکنند: ...نيروهای ارتش ازقافلانکوه گذشت و به سمت تبريز پيش ميآمد.مردم ميهن پرورتبريز هم که از بيگانه پرستان و اوضاع به تنگ آمده بودند، بپاخاستند......در اين هنگام سرهنگ قلی اف معاون سازمان امنيت « آذربايجان شمالی» به دستور باکو چنين مصلحت ديد که محمد بی ريا .....راصدرفرقه دموکرات بگذارد و پيشه وری و پادگان و مرا ...به باکو تبعيد کند... با قرار قبلی به سرکنسولگری شوروی نزد سرهنگ قلی اف رفتيم ...پيشه وری از روش ناجوانمردانه روسها سخت برآشفته و بتندی شکايت ميکرد... قلی اف که از جسارت پيشه وری برآشفته شده بود و زبانش نيز تپق ميزد يک جمله بيش نگفت:

... سَنی گتيرَن سَنه دِيير گَت !!  ( کسی که تورا آورده، بتو ميگويد برو...)...و افزود که ساعت هشت امروز رفيق کوزل اف بيرون شهر در سر راه تبريز ـ جلفا منتظرشماست!! ...

2 ـ سيد جعفر پيشهوري ( سيدجواد جوادزاده) در سال 1272 شمسي در روستاي زاويه خلخال به دنيا آمد. در سال 1284 به باكو رفت و در آنجا  به تحصيل و كار پرداخت. در حوالي انقلاب روسيه 1717 ميلادي به كمونيزم جلب شد. در سن 25 سالگي به عضويت كميتهي مركزي حزب عدالت و بعد به سردبيري روزنامه حريت نايل آمده و در ارديبهشت 1299 خورشيدی وقتي ارتش سرخ در جريان جنگ بـا روسهاي سفيد وارد خاك ايـران شد، به همراه تعدادي از رهبران حزب عدالت وارد گيلان شده و اولين كنگرهي حزب كمونيست ايـران را در بندر انزلي به پا داشتند كه پيشهوري عضو كميته مركزي و يكي از چهار رهبر اصلي حزب شد. در پي شكست نهضت جنگل، پيشهوري مدتي به باكو رفت، سپس به عنوان دبير مسئول تشكيلات تهـران به ايـران آمد. در خرداد 1322 روزنامه آژير را در تهـران منتشر كرد. پيشهوري در دورهي چهاردهم از تبريز كه تحت اشغال سپاهيان شوروي بود به نمايندگي مجلس شوراي ملي رسيد. ودر نتيجهي رد اعتبار نامهاش مجدداًبه تبريز بازگشت و روسها طرح جدايي آذربايجان را به دست او به مورد اجرا گذاردند. که خوشبختانه به موفقيت نيانجاميد.

3 ـ میر جعفر باقراف دبیر اول كمیته ی مركزی حزب كمونیست « جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان» بود، که پس از مرگ استالین به جرم همكاری و همدستی با بریا ، رئیس پلیس مخفی شوروی« كا.گ.ب» محاكمه و اعدام شد.

4 ـ سرمقاله روزنامه آذربايجان شماره 361 هشتم آذر1325 " من اززنجان خونين ميآيم.".

5 ـ براي متن طرح قرارداد نفت امضاشده بين قوام و سادچيكف، بنگريد به جامي، گذشته چراغ راه آينده...

6 ـ الدار اسماعيل اُف، (Vlast i narod) حكومت و مردم، سال هاي 1953-1945، باكو، 2003، ص 63، به نقل از دستنويس خاطرات چاپ نشده اش در بايگاني دولتي باكو، ص 23 - (ت. ا.).

7 ـ بخشنامه صادره از سوی سرتيپ درخشانی فرمانده لشگرتبريز بدينترتيب است:

برابر تصميم متخذه در کميسيون متشکل ازافسران ارشد پادگانِ تبريز ، و بمنظوراينکه از برادرکشی و اتلاف نفوس دولت و وارد آمدن خسارت به اموال تجار و ساير اشخاص جلوگيری شود، دستورميدهم که کليه پادگان تبريز اسلحه های خود را بزمين گذاشته و طبق دستورات صادره رفتار نمايند. اين افسر خائن تا سال1356که بجرم جاسوسی برای شوروی دستگير و تيرباران شد به ادامه وطن فروشی مشغول بود.

8 ـ از بدو عهدهداري حكومت و قبول خدمات به ملت تا امروز، سعي نمودم كليهي اشكالات موجود، مخصوصا جريانات آذربايجان، با حسن تفاهم كامل حل و سوء تفاهمات موجود، با رويهي مطلوبي مرتفع شود . جهت نيل به اين مقصود، از هيچ فداكاري و موافقتي تا حدي كه قوانين اساسي اجازه ميداد، كوتاهي ننموده، ضمن مذاكراتي كه با نمايندگان آذربايجان شد، مقرر گرديد منطقهي خمسه و زنجان را به كلي تخليه و افراد فدايي و قواي مسلح خود را از آنجا خارج كنند...   با آنكه قرار بود از شش ماه قبل اين منطقه به كلي تخليه شود، بالاخره طبق مـذاكراتي كه بـا هيات اعزامي آذربايجان در تهران به عمل آمد، قرار شد در تاريخ 23/8/25 منطقهي زنجان تخليه و به اين عمل خاتمه داده شود . طبق قرار، هياتي از افسران مطلع و طرف اعتماد به زنجان اعزام شد كه اين موضوع را حل نمايند ...  اين جانب به جناب آقاي دكتر جاويد ، تاكيد كرده بودم كه چنانچه از روز مراجعهي ايشان ، ظرف ده روز تخليه و تحويل زنجان عملي نشود ، ناچار قواي اعزامي از مركز ، زنجان را اشغال (آزاد)خواهد كرد . و چون روز 23 آبان ، آخرين روز وعدهي مقرر بوده و نه فقط تخليهي زنجان عملي نشد بلكه وقايع خلاف انتظاري به ظهور رسيد ، ناچار قواي كافي به زنجان فرستاده شد ، تا موجبات نظم و امنيت را برقرار نموده و ... دوم آذر ماه 1325

نخستوزير ـ احمد قوام

9 ـ تلگراف رمز به سفارت كبراي شاهنشاهي در واشنگتن ـ تاريخ نگارش 12/آذر/1325 ـ مركز اسناد وزارت امور خارجه ايران.

10 ـ جنگ جهاني در ايران ـ ص 393

11 ـ تلگراف رمز به سفارت شاهنشاهي در واشنگتن ـ تاريخ نگارش 12/آذر/1325 ـ مركز اسناد وزارت امور خارجه ايران.